اشعار طنز (دو بیتی)
نتیجه ازدواج :
در خانه ی خود ساعت دیواری بود !
بیچاره ی زند گی اجباری بود !
جنگ و جدل و بزن بکوب و هرشب
یا داخل پارک ،یاکه انباری بود !!
====================
دنیای محدود من :
زیبا یی جنگلی ،تن رودی تو
ایکا ش که در کنار من بودی تو !
محدود شدی به چادر و پیراهن
دنیای منی اگرچه محدودی تو !!
======================
طاعات شماقبول باشد :
آن مرد که «عشق پول» باشد
از مال حرام فول باشد ،
ماه رمضان و در اداره
هی منتظر دخول باشد ،
کارش همه خوردن زمین و
دارای بسی تیول باشد،
در بند هوس ،اسیر شهوت
بیچاره ی عرض و طول باشد ،
دنبال زنان بیوه دایم
آن مردک نرّه غول باشد،
هرچند که از دورویی خویش
در خلوت خود ملول باشد ،
چون دید مرا غلیظ گوید
:«طاعات شما قبول باشد »!
======================
ترسو :
از سایه ی میز و صندلی می ترسم !
هرچند که پر دلم ولی می ترسم !
اینجا نه فقط به یار خود مشکوکم
از«اکبر»و«مشدی ممدلی »می ترسم !
========================
مشکل دار :
با کهنه و با جدید مشکل دارم !
با هرکه زره رسید مشکل دارم !
گویم که : تمام خلق مشکل دارند !
با اینکه خودم شدید مشکل دارم !!
==========================
تاوان :
ای قامت نازنین و فکرت کوتاه !
ای مایه ی رنج و گفته هایت جانکاه !
باید که به هنگام مزخرف گفتن
یک عمر تحملت کنم ،با چه گناه ؟!
==============================
کار کن ها :
یکی را می شناسم این طرفها
خود ش خوابید ه ، پولش کار کرده !
یکی سگ د وزد ه با زجر و ذ لت
دوید ه با اتولش کار کرد ه !
یکی بالا کشید ه هر چه را که
رفیق نرّه غولش کار کرد ه !
وکیلی هم موکل را گرفته
پرید ه روی کولش کار کرد ه !
وَمردی مثل خر در خاک و خل تا
به هنگام افولش کار کر د ه !
شبیه کارمندان د ر نرفته
ز کارش، وقت بولش کار کرده !
نبود ه «حاجی آقا» هیچ بیکا ر
همیشه عرض و طولش کار کرد ه !
چه با وجدان که پشت میز منشی
به هنگام د خولش کار کرده !!
نکرد ه کار بابای عزیزم
فقط عمری ...لش کار کرد ه !!
==============================
تقد یمی :
گیتا ر بدون تار تقد یم تو باد
شلواربد ون یار تقد یم تو باد!
گویند هوای زن گرفتن داری
یک گور پراز فشار تقد یم تو باد !
================================
زشت و زیبا :
بگذار تا فرو بکنم تا به آخرش !
این دست را به جیب تو هرچند خالی است !
هی جم مخور به جان ِتو آهسته می کشم !
گر د ه ریالی است وَیا صد ریالی است !!
===============================
دست تو
مستی و خم شراب در دستِ تو است
بیچارگی و عذاب در دست تو است
بازیچه ی دست رازناکت هستیم
چون قدرت انتخاب در دست تواست !!
===============================
غزلِ بی بدَل :
تازگی شاعرکی مویش را
بسته از پشت سر و مش کرد ه!
رژ زد ه !تا بشود خوش اندام
مدّتی رفته و ورزش کرد ه
دیدم و گفتمش :« ای یار عزیز !
رویت آغاز به تابش کر د ه!
شد ه ای خود غزل بی بدلی
طبع تو گرچه فروکش کر د ه!!
================================
روزخیام وروز زن گرامی باد !
آن مهر تو مانع فرارم شد ه است !
این زندگی ام که زهرمارم شد ه است !
من با تودچار« زند ه میری »هستم !
مهریه ی تو طناب دارم شد ه است !!
=============================
«دپپلمات »
رفته ای توی کشور برزیل
دیپلمات عزیز زیرابی !
چند تا پای لخت را آنجا
زد ه ای دید، مثل مرغابی !
باشجاعت خرید ه ای بر جا ن
حکم اخراج ،رای محکمه را!
لمس کرد ی یواشکی در آب
سینه و ران و باسن و مَمه را!
گرچه اخراج کرد ه اند تورا
افتخار ِ برادران هستی !
بعدازاین ای توآشنا به شنا !
سرمربی خواهران هستی !!
===========================
«زشت و زیبا»
خواهم ای دوست که دایم بخوری مال مرا!
مال من هرچه که باشد زبقولات و غذا!
در تو کردن چه صفایی و چه حالی دارد !
نظری پاک و حلال و همه از لطف و صفا!
دادنت هست فقط بر من و هرگز ندهی !
پول از کیسه ی پُر پول خود ت بر فقرا!
می کنم عاقبت ای دوست تورا چون دگران!
توی شهر خودمان آخر عمری شورا!
ای خوش آن روز که فی الفور بلند ت بکنم!
دشمنت گرچه تورا زد به زمین ،کرد جفا!
زیر تو وه! که ندانی چه صفایی دار!
جک زدن ای لگن و ای ته پیکان بلا!
می دهی بر فقرا هم زجلو هم زقفا!
خمس اموال خودت مثل تمام رفقا!
دوست دارم که ببویم همه شب باد تورا
هست باد تو پیام آور و همکار صبا!
==============================
« شادی مجّانی»
به منزل رفت مردی غول پیکر
که بود ازژند ه پوشان دلاور
برای کند ن کفشش چوتا شد
ازایشان ناگهان بادی رهاشد
چه بادی؟-بادگرم و سخت فابریک!-
توگویی گشت توپ عید شلیک!
زنش از خند ه کُلی رود ه بُر شد
و فرزند ش زخند ه شارژو پُرشد
درآن اوضاع سخت و فقرباران
چو فرزند و زنش را دید شادان،
سرش را کرد بالا شاد و خندان
به بالا بُرد دستش را دو چندان،
خدارا شکر کرد و گفت:«الها!
شب عیدی مگیراین شادی از ما!!»
=============================
خر تو خر :
خدایا آفرید ی یک جهان خر !
زمین خرتو خر است و آسمان خر !
خران دارای علمند و مقامند !
نشسته جای آد م بی گمان خر !!
===================================
«نوآوری»
شاعر پیری که در عمر خودش
بود غرق عسجد ی و انوری
ناله ها می کرد از پیر فلک
از جفای چرخ پیر و چنبری
بود شعرش وصف اطلال و دِمَن
شاعری نو بود از خوش باوری
زور می زد تا که شعر تازه ای
گوید امّا بود از گفتن بَری
رفت و در پیری زنی زیبا گرفت
خانمی کم سنّ و سال و نو بری
دید مش گفتم که :ای پیر کُهَن
ای که مانندت نباشد دیگری !
تاز ه هایت کُشته مارا ،بیش از این
در سر پیری مکن نو آوری !
=====================================
شیشه کش
اوضاع زمانه کش مکش می باشد
این جامعه در حال تنش می باشد
آن کس که همیشه شیشه را می انداخت
امروز ببین که« شیشه کش» می باشد!!
=================================
کاسبی :
خداوندا قلم را می فروشند
خود و بیگانه هم را می فروشند
وطن گویی حراج آباد گشته
شکم، زیر شکم را می فروشند!
================================
هم اخو ر :
اگر هم آخور گوسا له باشی
ویا در گله ی بزغا له باشی
از آن بهتر که عمری با فلا کت
اسیر آ د می تا پا له باشی !!
==================================
تضاد
هرچند گلی به دست خود گل داری
در خوشگلی ات سیر تکامل داری
مشتاق توام با همه روشنفکری!
بااینکه پدر مادر ا ُمّل داری !!
==================================
جای پیشرفت !
شورای دهاتی که جناب «رجب» است
گر مأمن دزد شد چه جای عجب است
جایی که بزن بها درش شورا شد
ای وای که جای پیشرفتش عقب است!!
====================================
سیر کردن !!
سپاه غصه ها را زیر کردی
تن اندوه را تسخیر کردی
خدا اجرت دهد حاجی فلانی
که کُلّ گشنه ها را سیر کردی !!
================================
«الگوی مصرف!»
زنی با شوهرش هنگام خفتن
چنین می گفت با ناز و شکایت:
مکن بیدارم امشب بچّه چون خفت
بکُن الگوی مصرف را رعایت
وگرنه پول برقت مثل آبت !
بیاید ماه دیگر بی نهایت!
===============================
شک دارم!!
به زمین و به هوا شک دارم !
به تو موجود دوپا شک دارم !
همگی ظاهرشان خوب وبدند
من به کلّ رفقا شک دارم !
پدر و مادر بسیارعزیزم!
شب جمعه به شما شک دارم !
قصّه ی دوزخ و حوری ّو بهشت
هست مِن بعد فنا؟شک دارم !
با د عا حل نشد ه مشکل من
من به تاثیر دعا شک دارم !
پدرم آدم و مادر حوّاست ؟
من به این قصّه چرا شک دارم ؟ !
از جلو آدم خوبی هستی !
به تو امّا ز قفا شک دارم !!
به تو ای مرد برای زن ِخود
می خری چونکه طلا شک دارم !!
به تو که در بغل شوهر خود
می زنی لاف وفا شک دارم !
بس که با اهل ریا همکارم !
شد ه ام اهل ریا ؟ شک دارم !
به وجود خودم این سا یه ی هیچ !
به خدا من به خدا شک دارم !!
===========================
ریاکار
در تپّه ای از ریش همیشه گم بود گه مشهد و گاه جمکران و قُم بود
در ظاهر خود مذهبی و لا مذهب استاد ِفریب دادن مردم بود
==============================
کا ند و م
زدستت شا کی ام همواره کاند و م
منم از دست تو بیچا ر ه کاند و م
شد م نا خواسته بابا د و باره!
دوصد لعنت به تو ای پاره کاند و م!!
================================
مفعو ل!!
شعر زیر را در جواب یکی از دبیران عربی سرود ه ام که تلاش می کرد
عربی را بر فارسی برتری بدهد.
ای تبار و هویّتت مجهول! غافل از خودشناسی و مغفول
ای علمدار ِمُر د ه ریگ عرب! پاسدار زبانشان با پو ل!
مایه ی ننگ و دشمن ایران کرد ه در تو عرب همیشه دخول
تا به کی اسم فاعل و مفعول غافلی فاعلی و یا مفعول ؟




